رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

بهانه زندگی من

اولین کوتاهی مو!!!

موهای فرفری نازت که پشت سرت گوله میشدن کوتاه شد عزیزکم ... عاقبت با اصرار عمه سمیه راضی شدم موهاتو یکم قیچی بزنه که شاید زودتر در بیان .... نمی دونی چقدر دوستشون داشتم و هر وقت اون فر خورده ها رو میدیدم قربون صدقت میرفتم ... ولی دلم لک زده که موهاتو خرگوشی ببندم و گیره بزنم آخه کلی برات گیره سر خریده بودم تو بارداری که به موهای نازت ببندم ولی تا الان که 16 ماهته موهای نازت بلند نشدن ..... این موهای پنبه ای رو لای دستمال کاغذی گذاشتم  باشد روزی که تو بزرگ بشی و اولین موهای کوتاه شدتو ببینی .... ...
29 مهر 1391

شانزده ماهه من خوشبخت ترینم ...!!!

چقدر خوشبختم من که تورو دارم .... که هر روز می بوسمت ، می بویمت، نوازشت می کنم ، می پرستمت ... جدیدا یاد گرفتی هر وقت منو دورو بر خودت نبینی زودی صدام میکنی با اون لحن نمکی و شیرینت میگی مامااان..... منم ذوق مرگ میشم و تو بدترین حالت هم باشم جواب میدم جااااانم ، عزیز مامان، عسل مامان ، نفس مامان... تو هم به تقلید از من با لبخند میگی عژیژ مامان..عشل مامان .... وااای خدای من  این چه حالیه ؟!! هر روز به عشق تو از خواب بیدار میشم ، نفس میکشم ، زندگی میکنم و میخوابم .....  این چه لذتیه که با هیچ یک از لذتهای دنیا قابل قیاس نیست ، واقعا نیست ... خدایا منو حتی یک لحظه قارغ از این حس و لذت نذار که حالا که تجربش کردم زندگی بدون این ...
27 مهر 1391

بریییم دَدَ؟؟؟؟!!

چند روزی میشه که سعی میکنم تورو هر روز ببرم پارک . خیلی جرات میخواد! چون اصولا همه فهمیدن که چقدر بد قلقی ! تو صندلی ماشین که نمی شینی ،تو کالسکه که نمی شینی، این دو وسیله فعلا بی مصرف هستن و در حد نو موندن! وقتی که میریم بیرون دوست داری بغل باشی و وقتی که من باشم فقط بغل من ! اونم من که کمرم بعد از زایمان خیییلی حساس شده ...  خلاصه جرات کردیم و با مادر چند روز اول رو نوبتی بغلت میکردیم و به بهونه های مختلف ترغیبت میکردیم که راه بری  تو چند روز خوب جواب داده و از اون بغلی بودن محض در اومدی مگه اینکه خوابت بیاد یا خیلی خسته باشی که اون دیگه طبیعیه!.میریم پارکای اطراف و تویی که سوار تاب نمی شدی همش میخونی تاب تاب عباسی و میشه گفت خ...
4 مهر 1391
1